جدول جو
جدول جو

معنی ابومحمد انباری - جستجوی لغت در جدول جو

ابومحمد انباری
(اَ مُ حَمْ مَ)
قاسم بن محمد بن بشار انباری. از مردم انبار پدر محمد بن القاسم. و قاسم از سلمه بن عاصم و امثال او از اصحاب فرّا، و جماعتی از لغویین ادب فراگرفته و وی یکی از اخباریان است و او راست: کتاب خلق الانسان. کتاب خلق الفرس. کتاب الامثال. کتاب المقصور و الممدود. کتاب المذکر و المؤنث. کتاب غریب الحدیث. (ابن الندیم). و یاقوت از شیوخ او ابوعکرمه الضبی را نیز نام میبرد. وفات او به غرّۀ صفر 304 هجری قمری بوده است، و ثابت بن سنان گوید: در صفر 305 و یاقوت آردکه این تاریخ اخیر را از خط ثابت نقل کردم. و بر کتب او بنقل از ابن الندیم، کتاب شرح السبع الطوال را می افزاید و می گوید: این کتاب را ابوغالب بن بشران از علی بن کردان و او از ابی بکر احمد بن محمد بن الجراح الخراز و او از ابی بکر و او از پدر خود روایت کرده است.و باز یاقوت قطعۀ زیرین را از شعر او نقل میکند:
انی بأحکام النجوم مکذب
و لمدعیها لائم و مؤنّب
الغیب یعلمه المهیمن وحده
و عن الخلائق اجمعین مغیّب
اﷲ یعطی و هو یمنع قادراً
فمن المنجم ویحه و الکوکب.
و در فهرستی که وزیر کامل ابوالقاسم مغربی بر آن افزوده است و لکن در خود الفهرست بخط مصنف (یعنی ابن الندیم) ندیده ام یا فراموش کرده ام آمده است که ابوعمر الزاهد گوید: از ابومحمد انباری شنیدم که گفت آنگاه که من به بغداد رفتم و پسرم محمد صغیر بود و خانه نداشتم ثعلب مرا نزد طایفه ای که بنام بنوبدر معروف بودند فرستاد و آنان مرا چیزی دادند که کفایت احتیاج من نمیکرد و در آنجا ذکر کتاب العین میرفت من گفتم من آن کتاب را دارم گفتند بچند فروشی گفتم پنجاه دینار گفتند خریم اگر ثعلب ما را مطمئن کند که کتاب از خلیل است گفتم اگر اطمینان ندهد گفتند به بیست دینار خریم. پس بفور نزد ابوالعباس (ثعلب) شدم و گفتم ای سیدی مرا پنجاه دینار عطا ده گفت همانا دیوانه شدستی گفتم نه از مال خویش و قصّه تمام بگفتم گفت خواهی دروغ گویم گفتم حاشا لیکن تو ما راگفتی که خلیل چون باب العین به پایان رسانید درگذشت چون ما بحکومت نزد تو آئیم دست برآن جزء کتاب که ازانتساب آن به خلیل به یقینی نه و بگوی این خلیل راست. گفت یعنی بازار گرمی کنم گفتم آری. گفت بیاورشان و بنوبدر پگاه نزد وی رفته بودند و من دیرترک رسیدم پس کتاب بیرون کردند و بدست وی دادند و پرسیدند آیا این کتاب خلیل راست یا نه او کتاب را بگشود تا میانۀ باب العین و گفت این کلام خلیل است -انتهی. و معلوم است که توریه در اخلاق ایرانیان هیچگاه نبوده و راست گوئی از صفات ممیزۀ آنان است و چنانکه یاقوت نیز متوجه بوده این حکایت از ابن الندیم نیست و برساختۀ وزیر مغربی است. رجوع به معجم الأدباء یاقوت چ مارگلیوث ج 6 ص 196 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

انصاری. تابعی است. او از عثمان بن عفان و حسن بن علی علیهم االسلام و ابی هریره و از او سعدان روایت کند
لغت نامه دهخدا
البصری. محدث است. او از حسن و از او منصور بن المعتمر روایت کند
لغت نامه دهخدا
البدری. مسعود بن اوس بن اصرم. صحابی است. و برخی مسعود بن اوس بن زید بن اصرم گفته اند
لغت نامه دهخدا
(زُ ری ی)
یحیی مکنی به ابومحمد بن محمد بن احمد بن محمد (ملقب بزباره) بن عبدالله بن حسین فرزند ابوالحسین محمد و نوۀ دوم زباره است. عالم و زاهد و فاضل بود و در نیشابور از ابوالعباس محمد بن یعقوب اصم و در مرو از ابوالعباس عبدالله بن حسین بصری و در بخارا از ابوصالح خلف بن محمد بن اسماعیل خیام و ابوبکر محمد بن عبداﷲ شافعی استماع حدیث کرد. حاکم ابوعبداﷲ حافظ نیشابوری خود از او حدیث شنیده و در تاریخ خویش وی را نام برده و گوید: ابومحمد بن ابوالحسن بن زبار علوی سید پرهیزکار و عالم و نویسنده است. کودکی را با هم سپری کردیم و او بدرجات نائل گردید و هیچکس دوران جاهلیت وی را یاد ندارد. درسالی که بمکه رفت کار امامت حاجیان را در نماز در مکه بعهده گرفت و پس از حج از راه گرگان به ایران بازگشت و هم در آنجا تا بهنگام وفات مقیم بود. در سال 336 هجری قمری فوائد او را در 20 و اندی جزء تخریج کردم. ابومحمد زباری در بلاد گرگان نقل حدیث کرده و صاحب بن عباد نامه ای بدو نوشت و سید آن نامه را پاسخ داد. صاحب بن عباد در پشت نامۀ جوابیۀ سید چنین نگاشت:
باﷲ قل لی اقرطاس یخط به
هوام قد البسته حللاً
باﷲ لفظک هذا سال منه عسل
ام قد ضببت علی الفاظک العسلا.
زباری در جمادی الاخره 376 هجری قمری در گرگان در 58 سالگی درگذشت. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا